داستانی برای خودم...

ساخت وبلاگ
دخترکوچولو داشت با کفش‌هاي سوتک‌دارش از صحن جوادالائمه مي‌گذشت.
دست چپش در دست مادر بود و

در دست راست، مُهر نسبتاً بزرگي را گرفته بود

تا شايد در حرم به سبک کودکانه‌ي خودش نماز بخواند.

با شکلات به طرفش رفتم.

تا شکلات را گرفت، مهر را به مادر داد و

شروع کرد به وررفتن با آن هديه‌ي شيرين.

به بعضي از ما نبايد شکلات بدهي آقا!

بدهي، حواسمان پرت مي‌شود؛

مُهر را که هيچ،

خود نماز را هم کنار مي‌گذاريم و ديگر خدا را بنده نيستيم ها!حرم امن الهی..

منتظر...
ما را در سایت منتظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afsaran7114o بازدید : 216 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 13:27